طوطیا: داستانی هیجانانگیز از کارخانههای آدمسازی! امین فرد در کتاب جوینده 2: جانور از پایان انسان و جهان مینویسد. جهانی که مردمانش در آرزوی ساختن ابرانسانها هستند؛ غافل از اینکه دارند به دست خود، نابودی بشر را رقم میزنند. کتاب جانور شما را همراه با خود به آخرین لحظات زندگی زمین و زمینیها میبرد. در ادامه طوطیا به معرفی کتاب فوق خواهد پرداخت.
اگرچه امین فرد در کتاب جانور، راوی وقایع خیالی است اما با مسیری که انسانها در نابودی جهان پیش گرفتهاند، ماجراهای این کتاب چندان هم دور از واقعیت به نظر نمیآید. داستان از این قرار است که انسانها برای رسیدن به زندگی جاودان تصمیم میگیرند با تولید ابرانسانها، برای همیشه از مرگ نجات پیدا کنند اما آزمایشهایی که انجام میدهند چندان بینقص نیست و درنهایت هیولاهایی به وجود میآیند که کینهی انسانهای واقعی را در دل دارند. هیولاها به دنبال انتقام هستند و تنها با نابودی انسانهاست که خشمشان فروکش میکند. این داستان ماجرای تقابل «جانورها» و انسانهاست. جانورهایی که نیمهانسان و نیمههیولا هستند و هدفشان حمله به شهرها و کشتار انسانهاست. این موجودات تخیلی که با پناه گرفتن در جنگل، خود را از انسانها پنهان میکنند، بهتدریج و با حمله به مزارع، انسانها را متوجه خطر بزرگی میکنند که در کمینشان نشسسته است. «تیهو» و خانوادهاش اولین کسانی هستند که متوجه خطر جانوران میشوند اما زمان زیادی لازم است تا «کلانتر» و سایر اهالی شهر حرف آنها را باور کنند. انسانها که از مواجهه با جانوران وحشتزده میشوند، به سرعت ابزار و سلاحهایشان را +برای یک نبرد بزرگ آماده میکنند. در این مبارزه رباتها هم در جبههی انسانها قرار دارند. گویا انسانها در تولید رباتهای انساندوست موفقتر از تولید ابرانسانها عمل کردهاند. در این لحظات بحرانی، تیهو، پدر، مادر و عمویش معنای دیگری را از زندگی، دوستی و مرگ درک میکنند. این خاصیت انسان است که در شرایط سخت، لذت داشتههای ساده و همیشگیاش را بیشتر متوجه میشود. کتاب جانور، رمان تکاندهندهای است پر از کشش و جذابیت که خوانندهاش را تا آخرین صفحه، میخکوب میکند. نثر روان نویسنده که گاهی به متون ادبی نزدیک میشود، بر جذابیت این رمان افزوده است. چاپ و نشر کتاب جانور را انتشارات خدمات فرهنگی کرمان به عهده داشته است.
با قرار گرفتن دستی بر شانهام، از دنیای در هم افکارم بیرون آمدم. کنارم، آبیزا، دوست دیرینهام ایستاده بود و با چشمان سبزش به من نگاه میکرد. چشمانش مدتی روی صورت من مانور دادند و سرانجام گفت: «حالت خوبه؟ هرچی صدات زدم، جواب ندادی.»
لبخندی زدم و بسته طعمههای ماهی را از روی پیشخوان برداشتم و درون جیبهایم گذاشتم سپس گفتم: «توی فکر بودم. خبر جنگ و این چیزا. مثل اینکه جدی هم هست.»
آبیزا موهای بلندش را به کنار زد و گفت: «آره. شنیدم که تو دهکده درموردش حرف میزنن. ولی فکر نکنم جدی باشه.»
همهمهای داخل مغازه را پر کرده بود. چند نفر دیگر هم وارد مغازه شده بودند. گفتم: «توی بارون چطور برگردم!»
آبیزا روی صندلی نشست و گفت: «امروز بارون شدید نیست. توی اخبار نگاه کردم. آخرای شب شدید میشه.»
آبیزا با سلیقه ناخنهایش را لاک زده بود. پالتوی بلند با چکمه مشکی به تن داشت. حرفش را ادامه داد و گفت: «کاش دانشگاه زودتر شروع میشد. حوصلهام از اینجا سر رفته. اینجا هیچچیز نداره. سوت و کوره.»
در پس جمعیت، درست در میان درختان بلندی که به حاشیه دهکده وصل میشدند و تا جنگل اطراف ادامه پیدا میکردند، برای لحظهای نگاهم به جسم تیرهای خورد که سریع محو شد. با تکانی به خود آمدم. چهره متعجب آبیزا را دیدم که به من مینگریست.
نویسنده: امین فرد
زبان: فارسی
ناشر چاپی: انتشارات خدمات فرهنگی کرمان
تعداد صفحات: 410
موضوع کتاب:کتاب داستان و رمان ایرانی
نسخه الکترونیکی: دارد
نسخه صوتی: ندارد
بنابراین اگر شما هم از مشتاقان رمانهای علمی_تخیلی و دنبالکنندگان داستانهای آخرالزمانی و پسارستاخیزی هستید، خواندن این کتاب را هرگز از دست ندهید. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگسرا طوطیا مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.